سفر بابایی به کرمونشاه
نوشته شده توسط پدر در تاریخ ٣٠ مرداد ١٣٩٠ :
پسر بابا الان من توی گرمونشاهم و خب متاسفانه تورو نبردم عزیزم . دلم واست یه ذره شده به جون بابابی. شنیدم مامان رو خیلی اذیت کردی عزیزم.اما عیب نداره پسرم . بابا جون واست یه سوغات مشتی خریدم که انشاالله زودتر پا بگیری و راه بری . البته ناگفته نمونه من خریدم ولی بابابزرگ و مادر بزرگ کرمونشاهیت هرکاری کردم پولشو دادن و گفتن سوغات اونا واسه شما باشه پسرم . دستشون درد نکنه و واقعا ازشون ممنونیم ........ خلاصه اینکه بابایی فردا میام پیشت . راستی دایی احسانت هم یه عروسک خوشگل واست گرفته و عمه زینب هم واست یه ماشین ناز خریده ...... دست همشون دردنکنه . من به جات ازهمگی تشکر کردم بابا جون......
عکسهای گل پسرم رو در زیر با وسیله بازی جدیدش میبینید :
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی