یونسیونس، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

روز شمار یک پسر غربی شرقی

شرح حال یونس در این روزها

1392/5/10 18:33
نویسنده : پدر و مادر
227 بازدید
اشتراک گذاری

نوشته شده توسط پدر درتاریخ 10 مرداد 1392 :

با عرض شرمندگی خدمت آقا یونس عزیزم و تموم دوستاش بابت اینکه کوتاهی کردیم و الان که نیگاه میکنم یه تقریبا 5 ماهی شده که به وب پسرم سر نزدم و از این بابت خیلی ناراحتم اما قول میدم انشاالله از این به بعد وبلاگشو به روز بنویسیم .... به روز یعنی حداقل با هر اتفاق تازه ای ثبت در وبلاگشوووو انجام بدیم ....

روز 4 مرداد روز تولد یونس بود و یونس عزیزم وارد 4 سالگی شد و میشه گفتن 3 ساله تمومه در کنار من و مادرش هستش و از اینکه خدا یونس رو به ما داده واقعا خوشحالیم و شکر اون رو به جا میاریم و از خدا میخوایم هیچوقت یونس رو از ما نگیره و اون رو همیشه سالم و صالح نگه داره ..... این روزها یونس در اوج شریش به سر میبره و باور کنید بعضی اوقات دیگه خیلی سر به سرمون میزاره ....در هرصورت من و مادرش سعی کردیم تا جایی که میتونیم سخت نگیریم بهش... بابا جون یه روزی بزرگ میشه و این کتاب داستان زندگیتو بهت هدیه میدیم شاید وقتی این مظالبو میخونی در کنار همسرت باشی یونس جون .... من و مادرت سعی کردیم این کتاب خاطرات اینترنتی رو از تمام لحظات کودکیت تا نوجوونیت که هنوز مونده وجووونیت همچنین ثبت و نگارش کنیم تا یه روزی بهت اونو هدیه بدیم و شاید اون روز من در کنار تو نباشم و ازت میخوام این راهو واسه بچت حتما انتخاب کنی و توهم واسه بچت یه چنین سیستمی پیاده کنی......

یونس بابا این روزها دیگه تقریبا کامل حرف میزنه و از همه مهمتر اینکه یه 3 هفته ای از پستونک گرفتیمش و هم خودش راحت شد و هم ما ... البته اون اولا خیلی سختش بود و مثل اعتیاد بود واسش و بالاخره راحت شد......

روز تولدش هم که 4 مرداد بود خب ما براش تولد نگرفتیم و یه افطاری توپ رو مامانش محیا کرد و خیلی از فامیلا دعوت بودن البته میدونستن تولد یونسه و واسش کلی کادو آوردن .... خب من سعی میکنم منبعد بیشتر بیام به وبسایتت بابا جونمممممم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)